معرفی و مرور کتاب «۱۹۸۴»، اثر جورج اورول – به‌مناسبت ۲۵ ژوئن، زادروز این نویسندهٔ شهیر

مهرخ غفاری مهر – ونکوور

جورج اورول (George Orwell)‏ (۱۹۵۰-۱۹۰۳) نام ادبی اریک آرتور بلر (Eric Arthur Blair) یکی از مهم‌ترین و معروف‌ترین نویسندگان قرن بیستم است. او که در زندگی از شغل‌هایی مثل افسر پلیس سلطنتی هند در برمه تا روزنامه‌نگاری و پژوهش و نقد ادبی و شاعری را تجربه کرده بود، با استفاده از تجربه‌ها و مشاهداتش، مقالات و کتاب‌های بسیاری نوشت. از آن میان دو کتابش به نام‌های مزرعهٔ حیوانات و ۱۹۸۴ در زمرهٔ پرفروش‌ترین و معروف‌ترین کتاب‌های قرن بیستم قرار گرفتند. هر دو کتاب جامعه‌ای را تصویر می‌کنند که در آن قدرت و سازمان‌دهندگان آن با استفاده از ابزارهای تبلیغاتی و تحمیق توده‌ها، با کنترل فرهنگ و نیازهای جسمی و روحی افراد، و با رسوخ در روح و روان انسان‌ها، آنان را از خود بیگانه می‌کنند و تا آنجا که ممکن است نفوذ و سیطرهٔ خود را هر چه مدام‌تر می‌کنند. در طول تاریخ، این قدرت یا با وعده‌های دل‌فریب آزادی و برابری (مانند آنچه بعد از انقلاب‌هایی مثل اکتبر ۱۹۱۷ در شوروی اتفاق افتاده بود) ایجاد شده است؛ یا به‌صورتی عریان‌تر با جنگ و تجاوز (مثل تمام جنگ‌های استعماری از شرق آسیا گرفته تا آفریقا و آمریکای جنوبی) خود را به مردم اعمال کرده است؛ یا حتی هم‌زمان، همان تجاوز را به‌شکلی نامحسوس بر مردم خود و زیر لوای نهادهای دموکراتیک تحمیل کرده است (مانند آنچه در دنیای غرب و کشورهای به‌اصطلاح آزاد مشاهده می‌کنیم). جورج اورول در کتاب مزرعهٔ حیوانات با استفاده از دستگاهی نشانه‌شناختی، پاد‌آرمان‌شهر Destopia یا به تعبیر من دوزخ‌شهری (هر دو در مقابل واژهٔ Utopia) را تصویر می‌کند که در آن حیوانات شورش می‌کنند و حکومت را عوض می‌کنند و آنان که به قدرت می‌رسند با انواع ترفندها تنها برای حفظ اریکهٔ قدرت، هر اقدامی را روا می‌دارند. در ۱۹۸۴ اما، اورول فارغ از تمثیل و نشانه‌ها، از جامعه‌ای حرف می‌زند که صاحبان قدرت از هر وسیله‌ای استفاده می‌کنند تا تمامیت‌خواهی خویش را ارضا کنند تا مبادا گردی بر قفایش بنشیند.

جورج اورول کتاب ۱۹۸۴ را در سال‌های ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۸ نوشته است. هستهٔ اولیهٔ این کتاب بعد از کنفرانس تهران و ملاقات استالین، روزولت و چرچیل در سفارت شوروی در ایران در ذهن او شکل گرفته و بعد‌اً در جزیره‌ای به‌نام جورا در اسکاتلند آن را به اتمام رساند.

اورول که به‌سبب تجربه‌های خود به‌شدت با ابزارهای استعمار آشنا است، در کتاب ۱۹۸۴ ایده‌های ضدِاستعماری و پسااستعماری خود را مطرح می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه قدرت‌های بزرگ با استفاده از ابزارهای تبلیغاتی، تمامیت‌خواهی خویش را تثبیت می‌کنند. وینستون اسمیت، قهرمان داستان، با ترس و دلهره کم‌کم از جایی در آوریل سال ۱۹۸۴ شروع به نوشتن خاطراتش می‌کند. او حدس می‌زند که سال ۱۹۸۴ است چون می‌داند که سال ۱۹۴۴ یا ۴۵ به دنیا آمده است و اکنون باید ۳۹ ساله باشد. داستان دلهره‌آور و تکان‌دهندهٔ ۱۹۸۴ جامعه‌ای را توصیف می‌کند که در آن حزب حاکم به رهبری برادر بزرگ اداره می‌شود. رهبری که گویی چشمش همه‌جا ناظر است؛ «ناظری کبیر». حکومت وزارت‌خانه‌هایی دارد که هر کدام به‌نوعی در خدمت تبلیغات و آموزش‌های مربوط به آن قرار دارند. «وزارت حقیقت»، با اخبار و سرگرمی و آموزش و هنرهای زیبا سروکار داشت و علاوه بر تجدید بنای گذشته به‌شیوهٔ جدید، روزنامه و فیلم و… و انواع و اقسام وسایل تفنن و سرگرمی تولید می‌کرد. نه فقط برای نیازهای حزب بلکه برای رنجبران نیز ادبیات و موسیقی و نمایشنامه و سرگرمی تولید می‌کرد، حتی یک بخش «پورنوسک»، بخش پورنوگرافی، داشت که مبتذل‌ترین‌ها را تولید می‌کرد. (ص ۴۹) وزار‌ت‌خانه‌های دیگر نیز همه در خدمت همین تحمیق‌اند و حتی اسمشان به کارشان نمی‌خورد. «وزارت صلح» به امور جنگ می‌رسید، «وزارت عشق» قانون و نظم برقرار می‌کرد و «وزارت فراوانی» مسئول امور اقتصادی بود. هیچ کالایی به فراوانی در این جامعه وجود نداشت و با این حال اسم وزارت‌خانه‌اش، فراوانی بود. کار و فعالیت همهٔ این وزارت‌خانه‌ها در خدمت تبلیغ برای نظام حاکم به‌هر شکل ممکن بود.

کنترل فرهنگی مردم و نیازهای جسمی و روحی‌شان، وظیفهٔ مهم دیگری است که این نظام استبدادی بر عهده داشت. در این نظام، زبان نیز عوض شد و بر بستر این تغییر زبان، «دوگانه‌باوری» ترویج می‌شد. نام‌هایی که بر هر چیزی گذاشته می‌شد، با هدف کنترل و تغییر فرهنگ بود. نام‌هایی که علامت پیروزی بود مثل: «جین پیروزی» (مشروب الکلی)، «قهوهٔ پیروزی»، و «سیگار پیروزی»، یا نام جاها مثل «عمارت پیروزی»، «دژ شناور»، «اوشنیا»، «اوراسیا»، «شرق‌آسیا» که همیشه دولت با یکی از این‌ها در جنگ بودند، همه در جهت ایجاد یک‌نواختی و هماهنگی برای کنترل افراد بود. مراسم متفاوتی در جریان بود که این کنترل و اعمال قدرت را تقویت می‌کرد و آن‌ها نیز نام‌هایی داشتند که با همهٔ این حال و هوا همراه بودند و آن را تأیید می‌کردند مثل: «مراسم‌ هفتهٔ نفرت»، «مراسم دو دقیقه‌ای نفرت (‌جنون دسته‌جمعی!)»، «مراسم دارزدن». نام‌هایی در این زبان بود که ایجاد رعب و وحشت می‌کرد مثل: «پلیس اندیشه»، «دشمن قوم» (Enemy of the People) (لقب شیطان در کتاب مقدس و عنوان نمایشنامه‌ای از ایبسن)، «گروه جوانان ضدِسکس»، «بخارشدن» (دستگیرشدن شبانهٔ آدم‌ها، برداشته‌شدن نامشان از دفاتر، انکارشدن هستی‌‌شان، و از یادرفتن، فنا شدن)، «شکاف مخصوص ریختن کاغذ باطله» یعنی «خندق خاطره‌ها» (ص ۴۴)، «جرم چهره» (facecrime) به‌معنی «هرگونه حالت نامناسب چهره (فی‌المثل با اعلام پیروزی، قیافهٔ ناباورانه به‌خودگرفتن)، که جرمی قابل مجازات بود.» (ص ۶۶) همهٔ این نام‌ها، مراسم، اصطلاح‌های فرهنگی، هنری و ادبی در چارچوب تغییر زبان اتفاق می‌افتند. در این جامعه برای اینکه مردم را مجبور به فراموشی و انکار هویت خود کنند، زبانشان را عوض می‌کنند. و با این تغییر چیزی را ایجاد می‌کنند که اورول نام «دوگانه‌باوری» به آن می‌دهد. یعنی: 

… هرچه اکنون راست بود از ازل تا ابد راست بود. خیلی ساده بود. آنچه مورد نیاز بود، چیرگی‌های پایان‌ناپذیر بر حافظهٔ آدم‌ها بود. به آن می‌گفتند مهار واقعیت و در زبان جدید: دوگانه‌باوری… دانستن و ندانستن، آگاه‌بودن از حقیقت مطلق و درعین حال گفتن دروغ‌های ساخته‌شده، داشتن دو عقیدهٔ متضاد در یک زمان و آگاهی از این امر که با هم در تضادند و باور‌داشتن به هر دوی آن‌ها، به‌کارگرفتن منطق بر ضدِمنطق، نقض‌کردن اخلاق و در عین حال ایمان‌داشتن به آن، باورداشتن به اینکه دموکراسی محال است و حزب پاسدار دموکراسی است، فراموش‌کردن، فراموشی هر آنچه لازم است، پس آن‌گاه دوباره بازگرداندن آن به حافظه در لحظه‌ای که مورد نیاز است و سپس دوباره فراموش‌کردن آن به فوریت و بالاتر از همه، منطبق‌ساختن همان روند به خود روند. چشمهٔ اصلی بازی همین بود: آگاهانه القاء ناآگاهی‌کردن و آن‌گاه بار دیگر، ناآگاه‌شدن از عمل هیپنوتیزم به‌کاربسته. حتی فهمیدن واژهٔ دوگانه‌باوری متضمن به‌کارگرفتن دوگانه‌باوری بود. (ص ۴۱)

بر عکس همهٔ زبان‌های دیگر، این زبان جدید، واژگانش روزبه‌روز کمتر می‌شود، چرا که هدفش نه فراخ‌ترکردن حوزهٔ اندیشه بلکه تنگ‌ترکردن آن است. روزی می‌رسد که «جرم اندیشه» از این زبان خارج می‌شود، چرا که دیگر واژه‌ای برای بیان آن وجود نخواهد داشت. دیگر حتی اندیشه‌ای وجود نخواهد داشت. شعارهایی که در این زبان به‌چشم می‌خورد، مثل همه‌چیز دیگر این جامعه، وارونه است: «جنگ صلح است»، «آزادی بردگی است»، «نادانی توانایی است» و «رنجبران و حیوانات آزادند». 

هدف دیگر این قدرت تمامیت‌خواه، کنترل نیازهای روحی و جسمی افراد و رسوخ در روح و روان‌ آن‌ها و از خود بیگانه‌کردن آن‌‌ها است. اورول بوهایی را در این جامعه خاطرنشان می‌کند که می‌تواند زمینه‌ساز نفرت و دوری انسان‌ها از یکدیگر باشد. بوهایی که قدرت حاکم در پخش آن‌ها اصرار دارد مثل: 

  • بوی کلم پخته
  • بوی پادری کهنه
  • بوی نا
  • بوی عرق تن آدمی
  • بخار خورشت همراه با بویی ترش و تند که به بوی زنندهٔ «جین پیروزی» غالب نمی‌آمد.
  • بوی گرم و بنجل آشپزخانه
  • بوی سوسک
  • بوی لباس کثیف
  • بوی عطر بنجل اما دلربا
  • بوی کلم و مستراح

اسمیت معتقد است که وحشت‌انگیزبودن «مراسم دو دقیقه‌ای نفرت» در اجبار به شرکت در آن نبود، بلکه در این بود که محال بود که در آن شرکت نکنند. لازم نبود که تظاهر کنند، همان ترس از تنبیه و کشتار و شکنجه کافی بود که همه‌چیز انسان تغییر کند و از یک انسان قوی تبدیل به دلقکی شود. حتی بچه‌ها هم فقط تفنگ‌بازی می‌کردند و لباسشان هم مثل لباس جاسوس‌ها بود. بچه‌ها طوری تربیت شده بودند که اگر نمی‌توانستند مراسم دارزدن در پارک را تماشا کنند، به‌شدت دلخور و ناراحت می‌شدند. 

اورول در ۱۹۸۴ جامعه‌ای را تصویر می‌کند که در آن قدرتی تمامیت‌خواه با استفاده از تبلیغات، تحریف تاریخ، محو گذشته و آینده، ارعاب و زندان و شکنجه، نه فقط در سطح کلان اجتماعی بلکه در سطح فردی نیز خمود و رکود و از خودبیگانگی ایجاد می‌کند. اسمیت در کنار بسیاری دیگر، از جمله رهبران سابق حزب به زندان می‌افتد و بعد از شکنجه‌های فراوان به جایی می‌رسد که همه‌چیز را فراموش می‌کند. گویی او نیز گذشته و تاریخ زندگی شخصی خود را فراموش کرده است.

با همهٔ سیاهی و تاریکی که در این جامعه حاکم است، اورول طنزی خاص هر چند تلخ را همراه شاهکارش کرده است که خواندن این داستان تخیلی-واقعی را آسان‌تر می‌کند. درست در سال ۱۹۸۴ دوزخ‌شهر یا پاد‌آرمان‌شهر دیگری به‌وسیلهٔ مارگارت اتوود نوشته می‌شود که بسیاری از ویژگی‌های کتاب ۱۹۸۴ را دارد. اتوود در کتاب «خاطرات ندیمه» (The Handmaid’s Tale) در قلب آمریکا حکومتی را توصیف می‌کند که سال‌ها بعد در آمریکا حاکم می‌شود و همان ویژگی‌های ۱۹۸۴ را دارد. اکنون که حدود هفتاد سال از نوشتن این کتاب توسط اورول گذشته است، به‌جرئت می‌توان گفت که ظهور و تداوم چنین قدرت‌هایی در دنیا تنها مربوط به تسلط یک دین یا فرقه یا به‌زنجیرکشیدن مردم با استفاده از تمایلات آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبشان نیست، بلکه حتی در کشورهایی که مدعی دموکراسی و انسان‌گرایی و برابری‌طلبی‌اند نیز، تک‌تک موارد حربه‌هایی که در این کتاب از آن‌ها یاد شده است، به‌کار می‌رود تا جامعه‌ای به انقیاد درآید. اگر به دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ در آمریکا نگاهی بیاندازیم، شاید یکی از مهیب‌ترین کنترل‌ها و انقیاد مردمی را در کشورهای مدعی لیبرالیسم دریابیم. داستان ۱۹۸۴ حکایتی است که روشنگر ویژگی‌های اجتماعی و فردی انسان است با تمامی فراز و نشیب‌ها و نُه‌توهای پیچ در پیچش.

ترجمهٔ فارسی کتاب ۱۹۸۴ در کتابخانه‌های ونکوور، وست ونکوور، شهر نورث ونکوور و کوکئیتلام موجود است و می‌توانید آن را به رایگان امانت بگیرید. علاوه بر این می‌توانید ترجمهٔ فارسی این کتاب را از کتاب‌فروشی‌های فارسی شهر ونکوور از جمله کتاب‌فروشی پان‌بِه به‌صورت حضوری یا آنلاین خریداری کنید. برای خرید آنلاین این کتاب از لینک panbeh.com/product/b0002408-nineteen-eighty-four دیدن کنید.

۲۰ ژوئن ۲۰۲۱


منابع:

پی دی اف کتاب ۱۹۸۴ اثر جورج اورول ترجمه صالح حسینی، انتشارات نیلوفر

https://www.theguardian.com/books/2009/may/10/1984-george-orwell

https://www.nytimes.com/2017/01/26/books/why-1984-is-a-2017-must-read.html

https://www.vanityfair.com/culture/2012/08/christopher-hitchens-george-orwell

ارسال دیدگاه